روزی که دیدمت ، دلم یه جای دیگه بود ؛ و حال و هوای رؤیاهای من هوای دیگری داشت . اون روزها دلم
را از نگاه های همه ، کنده بودم ؛ دنبال کسی بودم که مثل هیچکس نباشه ؛ اما نگاه تو داد میزد که با
اونای دیگه فرق داری . نوشته ها تو که می خوندم با خودم می گفتم : « عجب شهامتی ! در این دنیای
قحطی عاطفه ها ، داره از محبت حرف میزنه ! چه دل مهربونی داره ! این یکی دنیا رو درست مثل خودم
می بینه . »
کم کم که شناختمت دیگه فکرت از سرم نرفت که نرفت . حالا روزی هزار بار به یادت می افتم و همش
بدنبال فرصتی هستم که باهات صحبت کنم .
اون هدیه ی با ارزشی که بهم دادی ، هنوز دارمش ؛ یه قلب پاک و مهربون که همیشه ی همیشه با منه
؛ و خیلی دوستش دارم و اگه خدا بخواد همیشه با من خواهد بود . یادمه یه بار برام شکل قلب فرستاده
بودی ؛ توی اون نوشته بودی : « اگه جات خوب نیست بذارمت روی چشام » بهت گفتم : « قلب تو
مطمئن ترین جائیه که میتونم با تمام وجودم عاشقی کنم ؛ بدون اینکه کسی سرزنشم کنه »
حالا دیگه دنیای من با وجود تو یه عالم دیگه ای داره . حالا دیگه به جز غم دوری هیچ غم دیگه ای ندارم .
صدا و لحن عاشقت شبها برام لالائیه قشنگیه ؛ حالا دیگه شبای من طلائیه طلائیه .
عزیز دلم بیا کاری کنیم که هیچوقت از هم نرنجیم ؛ دلهامونو نشکنیم ؛ و به عهد خود وفا کنیم ؛ تا اونجا
که همه ، حسرت عاشقی ما را بخورند . قبول ؟؟؟
نظرات شما عزیزان: